جدول جو
جدول جو

معنی گسسته مهار - جستجوی لغت در جدول جو

گسسته مهار(گُ سَسْ تَ / تِ مِ / مَ)
سرکش. (برهان). عنان بریده. لجام گسیخته:
چنان دید کز تازیان صدهزار
هیونان مست و گسسته مهار.
فردوسی.
به چنگ اندرون گرزۀ گاوسار
بسان هیونی گسسته مهار.
فردوسی.
غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب
شتر گسسته مهار است و ساربان در خواب.
صائب.
، بی قید و سخت ستهیده که به عربی خلیعالعذار گویند. (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی) :
میان عالم و جاهل همین قدر فرق است
که این کشیده عنان است و آن گسسته مهار.
ظهیر فاریابی.
، ستیزنده، سخن ناشنوده. (برهان). ورجوع به مجموعۀ مترادفات ص 300 و گسسته لجام و گسسته لگام و گسسته عنان شود
لغت نامه دهخدا
گسسته مهار
گسسته لگام: چنان دید کز تازیان صد هزار هیونان مست و گسسته مهار، بی قید لا قید: میان عالم و جاهل همین قدر فرق است که این کشیده عنان است و آن گسسته مهار. (ظهیر فاریابی)، ستیزنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سُ مَ)
کنایه از رام و مطیع بودن. (برهان) (آنندراج). مطیع و رام و فرمانبردار. (ناظم الاطباء) :
با مرادت سپهر سست مهار
با حسودت زمانه سخت لگام.
انوری.
، کنایه از مردم بی استعداد و ناقابل. (برهان) (آنندراج). ناقابل و بی استعداد، ابله و احمق. (ناظم الاطباء) ، بیهوده گو. (غیاث اللغات) ، بیهوده گر. (غیاث اللغات) ، بی قید و بند:
خواجگان بوده اند پیش از ما
در عطا سست مهر و سست مهار.
سنایی
لغت نامه دهخدا